از بوی خاک خیس...
فردا صبح، راهی جایی هستم که محدودیت اینترنت دارم. احتمالا فقط در حد ضرورت و با اصرار بتونم برای ارتباط با دانشگاه استفاده کنم، فلذا بلاگفا اصلا نخواهم آمد. گفتم اینجا بگم که ایجاد نگرانی نشه (اگه، احتمالا، ممکنه که بشه).
دیگه اینکه... حالتون خوش باشه ان شاالله... رنگ به رنگ و زیبا مثل پاییز...🍂🍁🍃
بچه هایی که تولداتون تو پاییزه مبارک باشه. پیشاپیش زمستونیا هم مبارک باشه جاست این کِیس. امیدوارم تو سال پیش روتون، اینها: 🐛 رو به اینها: 🦋 تبدیل کنین...
+ پینوشت:
راستی، [mmلکت که صاحاب نداره آدم مجبوره اینارم بنویسه:]
هیچ شرایطی هم، («هیچ» «شرایطی» «هم»)، اونقدر برای من "استثنا" نیست که... "استثنائا"... به اون دلیل،... بیام بگم "Hey! I'm still alive!".
کل آتشفشانها با هم فوران بکنن هم، «««هیچ»»» درجه اهمیتی برای من نداره. (شما رو هم سپرده ام به خدا. باشد که صد سال باشید ان شاالله)
یه متنی بود یجا، که چیزی با این مضمون نوشته بود "درد وقتی طولانی میشه، آدمها عادت میکنن که همیشه داشته باشیش." (این نقلِ به مضمونم هم شد شبیه همون "تو سر زنون با هم غم بخوریم!" که!...). توی این مدت، توقع ازم برای "استثنائا به فلان دلیل" اطلاع دادن از حالم، باعث ضربه عجیبی بهم شد که تا بحال از این زاویه نخورده بودم و فکتی بود که تا این حد حسش نکرده بودم. و اون این بود که انگار، بهترین آدمهای اطرافم واقعا هرگز نمیدونسته اند که تا چه حد و با چه چیزی پنجه تو پنجه ام و هر چیزی که گفته یا نوشته ام، چیزی نبوده بجز استعاره هایی اغراق آمیز از دردی میانه... و این خیلی نرم و ریز و سوسکی و آهسته، مثل لیوان سردی که توش چایی داغ ریخته باشن، از یه گوشه تا وسط ترَکَم انداخت. (هرچند، صد البته از اینکه مهم بوده حالم رقیق بودم و زلال... و البته که این درک نکردن هم، از جهتی، باعث خوشحالیم هم «شد.»... .. دیگه از توضیح اینکه چرا باعث خوشحالیه، و اطاله بیش از حد کلام، خودداری کنم و حوصله ها رو سر نبرم بهتره..)
منتها این دفعه اینجا یه خاطرنشانِ کوچولویی میکنم که: آدم وسط مبارزه با خرس وحشی، یه دقیقه از خرسه اجازه نمیگیره خونین و مالین بیاد بیرون، با همون خون و اینا بگه "بچه ها من از این ویروس فصلی که الان همهگیر شده هنوز زنده ام✋️"، و دوباره برگرده.
خیلی تردید داشتم اینو بنویسم یا نه.. ولی بهرحال نوشتم و امیدوارم حرفها و مثالم ایجاد دلخوری حتی کوچولویی 🤏 هم نکرده باشه.. چون که میدونم چقدر دلسوز و مهربونین و چقدر خوشبختن اونهایی که شما رو دارن 🩵....
++ دیگه از هر چی مثال یواش و ایموجی بلد بودم استفاده کردم که یوقت این نوشته با لحن یا منظورِ جسورانه ای خونده نشه.. امیدوارم سلول به سلولتون سالم باشه و خراش از روزگار بهتون نیفته. 🪴
+++ again، منم تبر* گردنمو نمیزنه خیالتون راحت باشه و برمیگردم یجوری که اوف! زخم و زیلی کنم بلاگفا رو اصلا. بقول رفقای قدیمی. (*مگر خرسه بزنه.)
++++ نالنگی بقولین.. ;🍊
اینم چند تا آهنگ پاییزی زیبا تقدیم به شما:
Morteza Pashaei | Boghz (♫)
Shadmehr Aghili | Ay Nemidooni (♫)
Farzad Farokh | Havaye To (♫)
Homayoun Shajarian | Man Koja Baran Koja (♫)
Marjan Farsad | Porteghale Man (♫)
Ali Sorena | Hala Vaghte Khaab Nist (♫)
اینا قدیمی ان ولی از واجبات پاییزن.. گوش بدینا... الکی اونجوری اسمها رو نخونین عبور کنین :) ;)